ابی اندرسون (Abby Anderson)

ORCELGAME.IR

“هی! تو مردم من هستی.”

 ابی خطاب به لِو

Abigail “Abby” Anderson قهرمان دوگانه قابل بازی The Last of Us Part II و یک شخصیت قابل بازی در حالت بدون بازگشت است. یکی از اعضای فایرفلایز که وقتی جوئل میلر پدرش جری اندرسون را کشت، تراژدی شکسته شد، ابی مأموریت خود را برای انتقام مرگ جری قرار داد. با این حال، تنها پس از انتقام او است که او به همراه همدم Lev سفری را آغاز می کند و هدف زندگی خود را دوباره کشف می کند.

ابی اندرسون

اطلاعات بیوگرافی

نام های دیگر

Abs (by Jerry and Manny)
Wolf (by Seraphites)
Traitor (by WLF)

سال تولد

2014 – 2018

سن

حدود 20

وضعیت

زنده

جنسیت

خانم

وابستگی

فایرفلای (قبلا)
جبهه آزادی واشنگتن (قبلا)
خدمه دریاچه نمک
آلیس
لو
یارا

روابط

جری اندرسون (پدر)
اوون مور (دوست پسر سابق)

اقامت

سالت لیک سیتی، یوتا (سابق)
استادیوم ساند ویو
سیاتل، واشنگتن (قبلا)
جزیره کاتالینا، کالیفرنیا

رنگ مو

بلوند تیره

رنگ چشم

آبی

بیوگرافی

پیشینه و اوایل زندگی

ابی بین سال‌های 2014 تا 2018 به دنیا آمد و دختر جری اندرسون، سر جراحی است که برای فایرفلایز کار می‌کرد و در هنگام نجات الی توسط جوئل میلر کشته شد. پدرش او را به عنوان عضوی از فایرفلایز در دوران آخرالزمان بزرگ کرد و او را به شهر سالت لیک سیتی برد و در آنجا روی ساخت واکسن برای عفونت مغزی کوردیسپس کار کرد.

رویدادهای The Last of Us Part II

زمانی به عنوان فایرفلای

     ابی پدرش را تا بقایای باغ‌وحش در سالت لیک سیتی دنبال می‌کند، در حالی که ایستگاه خود را برای مراقبت از گورخر حامله‌ای که او تماشا می‌کرده ترک کرده است. او به پدرش پیشنهاد می‌کند که یک محله ایالتی که پیدا کرده است (چیزی که هر دو جمع‌آوری می‌کنند) اگر او از رها کردن جزئیات محافظتی خود دست بردارد، اما او را متقاعد می‌کند که به او کمک کند تا به دنبال گورخر بگردد.

آن‌ها در جنگل ادامه می‌دهند و ردپای گورخر را دنبال می‌کنند تا اینکه پس از تولد را کشف کرده و متوجه می‌شوند که او قبلاً کره‌اش را تحویل داده است. اندکی بعد، او را در سیم خاردار درهم می‌بینند. اوون مور از راه می رسد، دیوانه وار به دنبال جری می گردد و اصرار می کند که او در بیمارستان مورد نیاز است. با کمک اوون، اندرسون ها گورخر را که فرار می کند تا به کره اسبش بپیوندد، آزاد می کنند. سپس اوون به جری اطلاع می دهد که فایرفلایز دختر را در تونل ها پیدا کرده است. سه نفر با عجله به سمت بیمارستان حرکت می کنند.

بعد از ظهر همان شب، ابی برای پدرش غذا می آورد در حالی که او با مارلین در حال بحث است که آیا آنها باید جان الی را بگیرند تا به طور بالقوه درمانی برای عفونت مغزی کوردیسپس ایجاد کنند. مارلین با اکراه جراحی را تایید می کند و خارج می شود. ابی به پدرش اطمینان می دهد که اگر او در همان مکان الی بود، با کمال میل تحت عمل جراحی قرار می گرفت تا بهبودی حاصل شود.

پس از اینکه جوئل از طریق فایرفلایز مبارزه می کند و با الی فرار می کند، ابی برای بررسی وضعیت پدرش به اتاق عمل می دود. وقتی وارد اتاق می شود، او را می بیند که غرق در خون روی زمین افتاده و مرده است و اوون و مانی نیز صحنه را کشف کرده اند. ابی فریاد می زند و اوون به او دلداری می دهد.

   با مرگ جری و مارلین، فایرفلایز متلاشی می‌شوند و ابی و دوستانش برای پیوستن به جبهه آزادی واشنگتن به سمت سیاتل می‌روند. به محض ورود، رهبر WLF به آنها لقب “خدمه دریاچه نمک” می دهد.

ملحق شدن به WLF

اندکی پس از پیوستن به WLF، اوون و ابی از گشت خود جدا شدند و از بالای چرخ و فلک در اسکله سیاتل بالا رفتند. اوون تله کابین را تکان می دهد و ابی از او التماس می کند که متوقف شود. ابی که از آکروفوبیا رنج می برد، نمی خواهد به منظره نزدیک لبه کابین نگاه کند. او بهانه می آورد که چرا نمی خواهد نزدیک لبه بنشیند، در حالی که اوون او را مسخره می کند. سرانجام اوون لبه تله کابین می ایستد و با گفتن اینکه همیشه او را دوست داشته است از روی چرخ می پرد. ابی که نگران است در اثر سقوط صدمه ببیند یا کشته شود، با عجله به لبه تله کابین می رود تا اقیانوس زیر را ببیند. وقتی او دوباره ظاهر نمی شود، ابی بعد از او به داخل آب می پرد. مشخص شد که اوون از پرش جان سالم به در برده و “چیزی عالی” پیدا کرده است. با وجود اعتراض به اینکه آنها باید برای آموزش برگردند، اوون را برای تحقیق دنبال می کند.

ابی و اوون یک ورودی زیر آب به آکواریوم سیاتل پیدا می کنند. این زوج کاوش می کنند و یک «تئاتر برای ماهی ها» و یک اسکله موقت با یک قایق بادبانی پیدا می کنند. آنها در داخل قایق شواهدی از زندگی یک خانواده از جمله نقاشی های یک کودک پیدا می کنند. ابی و اوون به عمق آکواریوم ادامه می‌دهند و شواهد بیشتری از خانواده‌ای که در آنجا زندگی می‌کردند پیدا می‌کنند. بالای لابی، ناخدای قایق را می یابند که حالا اسکلتی با نامه ای در دستانش است. این نامه نشان می دهد که بچه ها برای پیوستن به سرافیت ها فرار کردند و پدرشان را رها کردند تا مرده باشند.               

اوون کلیدهای آکواریوم را روی جسد پیدا می‌کند و در نهایت یک گنبد زیرآبی پیدا می‌کنند که هنوز پر از زندگی است. ابی و اوون قبل از اینکه کوتاه بیایند، یک بوسه با هم به اشتراک می گذارند. ابی به اوون اعتماد می‌کند که با وجود خشک شدن سرنخ‌های آن‌ها، هنوز نیاز شدیدی به یافتن جوئل دارد. او از او می خواهد که با او برگردد تا بتوانند به تمرین برسند. اوون تصمیم می گیرد مدتی دیگر بماند و آکواریوم را کشف کند و ابی آنجا را ترک می کند.

کشتن جوئل

   سال ها بعد، ابی در جستجوی اوون به آکواریوم باز می گردد. اوون آکواریوم را به یک مخفیگاه تبدیل کرده است، آن را تمیز کرده و آن را با چراغ ها و تزئینات تزئین کرده است. ابی و اوون چت و شوخی می کنند، البته نه به آسانی قبل. از زمانی که آنها برای اولین بار آکواریوم را کشف کردند، ابی و اوون از هم جدا شدند و او اکنون با دوستشان مل قرار می گیرد. وقتی ابی رکورد خود را در تیراندازی به اهداف با مجموعه تیر و کمان اسباب‌بازی شکست، اوون از قرار دادن نام خود در جدول امتیازی تردید می‌کند، زیرا نگران است که مل از اینکه ابی اینجا با او بود ناراضی باشد.

ابی و اوون به سالنی می روند که مل آن را به مد کریسمس تزئین کرده است. آنها مقداری از مهتاب اوون را به اشتراک می گذارند و در مورد اینکه ابی برای چه آمده است صحبت می کنند. اگرچه سال‌ها از وقایع سالت لیک سیتی می‌گذرد، اما او به این نکته اشاره می‌کند که تامی میلر در یک شهرک در نزدیکی وایومینگ زندگی می‌کند. ابی با امید به اینکه این امر سرانجام به ردیابی جوئل منجر شود، می‌خواهد سرب را ببیند. اوون از این کار منصرف می شود، زیرا ممکن است سرنخ خوب نباشد و او احتمالاً از آیزاک تأیید نمی کند تا اینقدر دور از سیاتل سفر کند. ابی پاسخ می دهد که او قبلاً اجازه ایزاک را دارد و دوستان فایرفلای سابق آنها نیز در کشتی هستند. اوون قبول کرد و موافقت کرد که در سفر به جکسون به او بپیوندد.

در اوایل ماه مارس، ابی و خدمه اش در یک اقامتگاه متروکه در نزدیکی جکسون پناه گرفتند. ابی درست قبل از سپیده دم از خواب بیدار می شود و کابوس در آن گرفتار می شود. او اوون را در حال حاضر بیدار و لباس پوشیده می بیند، و او به او می گوید که وسایلش را بگیرد تا بتواند آنچه را که پیدا کرده به او نشان دهد.

پس از پیاده روی در میان کوه ها، آنها به منظره ای از جکسون می رسند. اوون خاطرنشان کرد که یک گشت زنی مسلح قبلاً از این شهرک خارج شده بود. با دیدن اینکه شهرک جکسون چقدر بزرگ و مجهز به نظر می رسد، اوون تردید دارد که آنها بتوانند اطلاعاتی را که برای آن آمده اند به دست آورند. ابی اصرار دارد که می‌توانند یکی از گشت‌ها را زیر سوال ببرند، اما اوون فکر می‌کند که بقیه می‌خواهند به سیاتل برگردند تا اینکه با چنین شهرک بزرگی مخالفت کنند. اوون همچنین فاش می کند که مل باردار است. آنها با هم بحث می کنند و منجر به بازگشت اوون به کلبه می شود در حالی که ابی به تنهایی به سمت یکی از دیده بان های جکسون می رود.                                                                                                                         در طول راه، ابی مجبور می شود از چند خانه متروکه عبور کند و با چند گروه دونده روبرو می شود. در نهایت، او از مسیرهای اسب عبور می کند و آنها را به سمت دیده بان دنبال می کند. طوفانی به راه می افتد و ابی خود را در میان انبوهی از افراد آلوده می یابد. او برای مدتی از آنها پیشی می‌گیرد، اما یک دونده او را به زیر می‌گیرد و سعی می‌کند او را گاز بگیرد. جوئل و تامی که در حال گشت زنی هستند، او را نجات می دهند و هر سه نفر در راه بازگشت به سمت اسب ها مبارزه می کنند. ابی به آن‌ها پیشنهاد می‌کند که به‌عنوان راهی برای فرار از انبوه و طوفان به کلبه عقب‌نشینی کنند و آن‌ها سوار شوند.

    هنگامی که ابی، جوئل و تامی به اقامتگاه می رسند، بقیه گروه ابی دروازه ها را از آلوده شدن محافظت می کنند. تامی و جوئل خود را معرفی می کنند و از گروه برای کمک و مهمان نوازی شان تشکر می کنند. با افشای نام جوئل، حال و هوای اتاق تغییر می کند. ابی با تفنگ ساچمه ای به پای جوئل شلیک می کند و بقیه تامی را زیر پا می گذارند. جوئل از ابی می پرسد که او کیست؟ ابی به او می‌گوید که حدس بزند، اما او به او می‌گوید که حرفش را بزند و “این را تمام کند”. ابی به مل دستور می دهد تا پای جوئل را با تورنیکه ببندد، در حالی که او چوب گلف را می گیرد، سپس از آن برای ضرب و شتم جوئل استفاده می کند.                                                                                                                    مدتی بعد، الی وارد اتاق شد اما نورا و نیک او را تحت سلطه خود درآوردند. اوون که نگران است افراد بیشتری از جکسون آنها را پیدا کنند، به ابی می گوید که این کار را تمام کند تا آنها بتوانند آنجا را ترک کنند. ابی با نادیده گرفتن درخواست های الی برای جان جوئل، سر او را با چوب گلف می کوبد و او را می کشد. بقیه در مورد اینکه آیا الی و تامی را زنده بگذارند یا نه بحث می کنند. اوون تصمیم می گیرد از آنها دریغ کند و ابی شاهد ناک اوت شدن الی است. با مرگ جوئل، و بیهوشی الی و تامی، ابی و گروهش قبل از رسیدن نیروهای کمکی، خانه را ترک می کنند.

بازگشت به سیاتل

     هفته‌ها بعد، ابی همچنان در کابوس‌های مرگ پدرش تعقیب می‌کند. او از یکی از این رویاها توسط مانی بیدار شده است. او به او اطلاع می دهد که هر دوی آنها به دستور آیزاک به پایگاه عملیاتی پیشرو منتقل می شوند. آنها از کافه تریا در استادیوم SoundView عبور می کنند. مانی با پدرش چک می کند، در حالی که ابی توقف می کند تا با جردن صحبت کند. جردن به او می گوید که او را به هتل Serevena می فرستند تا تدارکات را جمع آوری کند و سپس به FOB بازگردد. او از اینکه به نظر می رسد آنها در حال واگذاری زمین به سرافیت ها هستند ابراز ناامیدی می کند، اگرچه ابی به نظر خوش بین است که این بخشی از یک نقشه بزرگتر است.

ابی فقط برای غذا صف می کشد تا مانی برای سرعت بخشیدن به این کار در صف قرار بگیرد. وقتی او یک بوریتو اضافی می‌گیرد، ابی از او سؤال می‌کند و مانی اعتراف می‌کند که مل نیز در این رانندگی به آنها ملحق خواهد شد. ابی در مورد این خبر بی علاقه است، زیرا رابطه او با مل از زمان جکسون تیره شده است.

مل، که اکنون باردار است، به آنها ملحق می شود و آنها سگ معمولی خود، آلیس را قبل از رفتن به پایگاه عملیاتی جلو، از لانه می گیرند. ابی و مانی برای مدت کوتاهی وارد میدان تیر می شوند تا با استفاده از تفنگ های نیمه خودکار خود تمرین کنند و برنده آن هفته، بازنده را مجبور می کند اتاق مشترک خود را تمیز کند. پس از آن، آنها به کامیون تعیین شده خود نزدیک می شوند. مانی به سگ اجازه می‌دهد در صندلی مسافر بنشیند و ابی و مل را مجبور می‌کند که در عقب سوار شوند. این زوج در مورد بارداری مل صحبت می کنند و اینکه اوون از زمان بازگشت آنها از جکسون دور بوده است. به زودی، سرافیت های سوار بر اسب به کامیون آنها کمین می کنند. مانی تلاش می کند تا از آنها سبقت بگیرد، اما آنها در نهایت بیرون از یک فروشگاه بزرگ سخت‌افزار سقوط می کنند.

     اکنون با پای پیاده، ابی، مانی، مل و آلیس راه خود را از طریق فروشگاه سخت افزار و یک تعمیرگاه قایق طی می کنند. آنها با گشت زنی های سرافیت بیشتری روبرو می شوند و در نهایت در یک پمپ بنزین به دام می افتند. قبل از اینکه آنها کاملاً غرق شوند، یک جوخه WLF از راه می رسد. آن‌ها سرافیت‌های باقی‌مانده را می‌کشند و به گروه ابی اجازه می‌دهند بقیه راه را تا FOB سوار کنند.

با رسیدن به پایگاه، ابی متوجه می شود که مل در درگیری با گشت سرافیت، کمرش را بریده است. مل برای معالجه پزشکی برده می شود در حالی که ابی و مانی با آیزاک تماس می گیرند تا کمین را گزارش کنند. قبل از ملاقات با اسحاق، آنها به چادر پزشکی می روند تا مل را بررسی کنند. آنها متوجه می شوند که نورا به درمان جراحت مل کمک می کند. نورا ابی و مانی را کنار می‌کشد و به آن‌ها می‌گوید که دنی، شریک گشت اوون، مرده است و اوون گم شده است.

ابی و مانی برای ملاقات با اسحاق به پایگاه ادامه می دهند. آن‌ها از سلول‌هایی عبور می‌کنند که سرافیت‌ها برای شکنجه در آنجا نگهداری می‌شوند و اسحاق را در وسط بازجویی پیدا می‌کنند. آیزاک سرافیت معلول را با یک نگهبان WLF ترک می کند و ابی و مانی را به طبقه بالایی می برد تا با آنها صحبت کند.

      آیزاک فاش می‌کند که تمام واحدهای WLF را به FOB فرا می‌خواند تا حمله‌ای در مقیاس بزرگ به جزیره سرافیت انجام دهد. آیزاک ابی و مانی را متهم به رهبری حمله می کند و به آنها دستور می دهد تا جوخه های خود را انتخاب کنند. ابی می‌گوید که اوون را برای گروهش می‌خواهد، و می‌پرسد که او و دنی چه زمانی از گشت‌زنی برمی‌گردند. آیزاک بی‌اعتنایی ساختگی او را می‌بیند و توضیح می‌دهد که او برای اوون گروهی برای جستجو اعزام نکرده است، زیرا اوون برای محافظت از یک سرافیت به دنی شلیک کرده است. ابی اصرار دارد که اوون این کار را انجام نمی‌دهد، و می‌خواهد به او اجازه داده شود که او را جستجو کند، اما آیزاک از اجازه دادن به او امتناع می‌کند. سپس جفت را اخراج می کند.

در جستجوی اوون

       با مشکوک شدن به اینکه اوون در آکواریوم مخفی می شود، ابی تصمیم می گیرد علی رغم دستور آیزاک به دنبال او برود. مانی به او کمک می کند تا دزدکی بیرون بیاید و او راه خود را از طریق محله چینی ها طی می کند. او در راه از محلی به نام دروازه شهید می گذرد که در آنجا پیامبر سرافیت کشته شد. منطقه پر از گشت زنی های دشمن است و ابی در نهایت توسط گروهی از سرافیت ها دستگیر و بیهوش می شود.

ابی بعداً همان شب بیدار می شود و گروهی از سرافیت ها به رهبری امیلی آماده می شوند تا او را به نام پیامبر خود بکشند. ابی را به گردن آویزان می کنند و یک سطل برای حمایت دارد تا قبل از بیرون آوردن روده خفه نشود. قبل از اینکه امیلی بتواند مراسم را کامل کند، حواس او پرت می شود زیرا همراهانش یارا، یک سرافیت رانده شده را کشف و دستگیر می کنند. امیلی از یارا می پرسد «دیگر مرتد» کجاست؟ یارا با تف به صورتش تلافی می کند. امیلی به دیگران دستور می دهد که دست های یارا را بشکنند. آنها بازوی چپ او را با چکش می کوبند، اما برادر یارا، لو، که در میان درختان پنهان شده است، برای کشتن آنها تیرهایی به سمت آنها شلیک می کند. امیلی اسلحه خود را به سمت تاریکی شلیک می کند، اما قادر به دیدن کماندار نیست. ابی از فرصت استفاده می کند و امیلی را با پاهایش می گیرد و یارا را قادر می سازد تا با چکش به سر امیلی ضربه بزند و او را بکشد. هنگامی که امیلی به زمین می خورد، ابی به طور تصادفی سطل را با لگد دور می کند و شروع به خفگی می کند. لو از درختان بیرون می آید و یارا به لو می گوید که ابی را قطع کند، علی رغم اعتراض او مبنی بر اینکه او یکی از WLF است. اکنون ابی آزاد است، به لو و یارا کمک می کند تا با گروهی از استالکرها مبارزه کنند. این سه نفر سپس از میان جنگل فرار می کنند.

بعداً یک زن سرافیت بزرگ با تبر به لو و یارا حمله می کند. ابی با زن برخورد می کند و متوجه می شود که زن کوله پشتی او را دزدیده است، او را می کشد. ابی که مجدداً به سلاح‌ها و لوازم خود مجهز شده، با خواهر و برادرها ادامه می‌دهد و گروهی از دوندگان را از یک ساختمان متروکه پاک می‌کند. یک توری امنیتی مسدود شده پیشرفت آنها را متوقف می کند، بنابراین ابی لو و یارا را از پنجره شکسته بلند می کند تا رنده را از طرف دیگر باز کند. قبل از اینکه آنها بتوانند رنده را جابجا کنند، موج دیگری از آلوده، لو و یارا را مجبور به فرار می کند. ابی به تنهایی با افراد آلوده روبرو می شود و خود را به خاطر اعتماد به سرافیت ها برای کمک به او سرزنش می کند.                                                                                                             

لحظاتی بعد، لو دوباره ظاهر می شود و راه فراری برای ابی فراهم می کند. آنها از پشت آمبولانس تصادف کرده از آخرین کلیک کننده فرار می کنند. یارا از پا در می آید، خسته و تسلیم شوک ناشی از جراحتش می شود. ابی او را در حالی که لو آنها را به سمت یک محوطه کشتیرانی هدایت می کند، حمل می کند. آن‌ها چندین تریلر اداری را بررسی می‌کنند و در نهایت یکی را باز شده پیدا می‌کنند که لو و یارا می‌توانند در آن پناه بگیرند. ابی یارا را روی کاناپه می نشاند و به او کمک می کند تا بازوی شکسته اش را تنظیم کند. سپس به لو هشدار می دهد که منطقه به خوبی سفر شده است و او و یارا باید تا صبح حرکت کنند. ابی آنها را در تریلر رها می کند و به تنهایی به سمت آکواریوم ادامه می دهد.

ابی از حیاط عبور می‌کند و در میان کانتینرهای حمل‌ونقل با کلیک‌کننده‌ها و دنبال‌کنندگان بیشتری روبرو می‌شود. او به بزرگراهی که به آکواریوم منتهی می‌شود بالا می‌رود، اما بخشی از بتن جای خود را می‌دهد و به شدت در آب پایین می‌افتد. ابی که مجبور می شود در امتداد ساحل ادامه دهد، از یک کشتی زمین گیر عبور می کند. در داخل، او متوجه می شود که یک درمانگاه پر از اجساد در خواب با پیچ و مهره های کمان پولادی کشته شده اند. ابی نیز جسد تیرانداز را پیدا می کند و کمان پولادی را با خود می برد. او افراد آلوده ای را که در عرشه های بالایی سرگردان هستند می کشد و از سطح بالای کشتی برای رسیدن به بزرگراه بالا استفاده می کند.

ابی بزرگراه را به سمت آکواریوم دنبال می کند. با این حال، او متوجه می شود که ساختمان قفل شده است. او اوون را صدا می کند، اما هیچ پاسخی دریافت نمی کند، بنابراین تصمیم می گیرد از طریق نورگیر وارد شود. ابی اوون را در حال نوشیدن روی کف قایق بادبانی قدیمی می یابد. اوون وقتی ابی را می بیند می خندد و می گوید آیزاک به خاطر فرستادن او به دنبال خود بی رحم است. ابی به او اطمینان می دهد که با انتخاب خود به آنجا آمده است. او به او می گوید که دنی مرده است و از اوون می خواهد که آنچه اتفاق افتاده را توضیح دهد.                                             

اوون فاش می‌کند که او و دنی هنگام پاکسازی یک کمپ کوچک سرافیت‌ها با هم دعوا کردند، زمانی که اوون متوجه شد که نمی‌تواند خود را به کشتن یک پیرمرد سرافیت بکشاند. دنی به طور تصادفی در درگیری مورد اصابت گلوله قرار گرفت. ابی معتقد است که اوون به سادگی از خود دفاع می کرد و از او می خواهد که با او به پایگاه برگردد تا آن را برای آیزاک توضیح دهد. اوون نمی پذیرد، زیرا از مبارزه مداوم برای سرزمینی که به آن اهمیتی نمی دهد خسته شده است. او به او می‌گوید که می‌خواهد به سانتا باربارا برود تا سرنخ‌هایی را درباره گروه‌بندی مجدد فایرفلایز دنبال کند. ابی به شایعات بدبین است، اما اوون منصرف نمی شود.

     ابی نادیده گرفته می شود و به اوون می گوید که می توانند صبح که هوشیار است در مورد آن صحبت کنند. او همچنین می گوید که او باید مانند او بزرگ شود. اوون به سردی از او می پرسد که آیا او نیز باید افرادی را که خانواده اش را کشتند، پیدا کند و مانند جوئل شکنجه کند. ابی او را هل می دهد و آنها برای لحظه ای کشتی می گیرند. تماس فیزیکی تنش بین آنها را از بین می برد و آنها رابطه جنسی دارند.

آن شب، ابی کابوس دیگری در مورد بیمارستان سنت مری می بیند. او در سالن بال اطفال می دود. هنگامی که او در اتاق عمل را باز می کند، می بیند که صحنه به طرز عجیبی با جنگل ادغام شده است، جایی که سرافیت ها تقریباً او را می کشتند. او به جای جسد پدرش که روی زمین دراز کشیده است، جسد یارا و لو را می بیند که ضرب و شتم شده، شکمش کنده شده و از درختان آویزان شده اند. ابی بیدار می شود و متوجه می شود که همان بحران ایمانی را داشته است که اوون با پیرمرد داشت. او اوون را در قایق بادبانی خوابیده رها می کند تا نزد خواهر و برادر برگردد.

سفر به بیمارستان

       ابی به حیاط کشتی‌رانی برمی‌گردد و گشتی سرافیت را می‌بیند که در حال جستجوی لو و یارا است. او از طریق گشت زنی می جنگد تا به تریلری برسد که خواهر و برادر را در آن جا گذاشته بود. در بیرون، او دو سرباز مرده سرافیت را می یابد. همانطور که او به در تریلر نزدیک می شود، صدای شلیک به گوش می رسد و لو به او هشدار می دهد که نزدیک تر نشود. ابی خودش را شناسایی می کند، بنابراین Lev به او اجازه می دهد وارد تریلر شود. در داخل، ابی متوجه می شود که وضعیت یارا یک شبه بدتر شده است. دست شکسته او ملتهب است و ضعیف است و به سختی پاسخ می دهد. ابی تصمیم می گیرد او و لو را به آکواریوم بازگرداند تا آسیبش را بهتر درمان کند.

در آکواریوم، ابی از اوون درخواست کمک می کند، اما در عوض از آلیس غافلگیر می شود. آلیس در ابتدا نسبت به غریبه ها خصمانه است، اما پس از رسیدن مل ساکت می شود. مل از ابی می پرسد که این بچه ها چه کسانی هستند و ابی توضیح می دهد که آنها زندگی او را نجات داده اند و از مل می خواهد که برای آسیب دیدگی یارا کمک کند. آنها یارا را به اتاق معاینه دامپزشکی در آکواریوم می برند و مل آسیب به بازوی یارا را ارزیابی می کند. او می گوید استخوان شکسته است و یارا از سندرم کمپارتمان رنج می برد. دست او باید قطع شود.

ابی از مل می پرسد که برای انجام قطع عضو به چه چیزی نیاز دارد. مل می گوید که در حالت ایده آل به اره استخوان، بخیه و آنتی بیوتیک نیاز دارد، اما این لوازم در آکواریوم موجود نیست. اوون پیشنهاد می کند از چاقوهای خود برای قطع دست و سوزاندن زخم استفاده کنند، اما ابی می گوید که خطر عفونت بسیار زیاد است. او سپس از مل می‌خواهد فهرستی از لوازم مورد نیازش تهیه کند و می‌گوید که برای بازیابی لوازم به بیمارستان می‌رود. مل می‌گوید رسیدن ابی به بیمارستان و بازگشت خیلی طول می‌کشد. لو پیشنهاد می‌کند که آنها می‌توانند از مسیری که او می‌شناسد استفاده کنند و به جای اینکه بیشتر روز را طی کنند، در حدود دو ساعت به بیمارستان می‌رسند. ابی با نقشه او موافقت می کند و او و لو آکواریوم را ترک می کنند.

ابی لو را به دهانه تنداب ها هدایت می کند، جایی که لو آسمان خراش هایی را که مسیرهای سرافیت را تشکیل می دهند، شناسایی می کند. آنها از مغازه ها و آپارتمان ها عبور می کنند تا به پایه آسمان خراش برسند. Lev که زیرک تر است و از ارتفاع نمی ترسد، می تواند از شکاف ها بپرد و به ابی کمک کند تا به مکان هایی برسد که خودش نمی توانست. آنها در سفر بیشتر صحبت می کنند و هر دو با هم باز می شوند. ابی دوباره از لو می پرسد که چرا سرافیت ها می خواهند او را به خاطر تراشیدن سرش بکشند. لو می گوید که این به سادگی مجاز نبود، و ابی فکر می کند که به هر حال انجام آن “پانک راک” اوست. لو همچنین از ابی می‌پرسد که چرا به او و یارا کمک می‌کند، وقتی آنها سرافیت هستند و او با WLF است. ابی به او می‌گوید که احساس می‌کند به آن نیاز دارد، و این کار را برای خودش انجام می‌دهد.

ابی و لو پس از پاکسازی کافی شاپ پر از آلوده، به پایه آسمان خراش ها می رسند. Lev راه را از طریق اولین طبقه های ساختمان در امتداد برخی از مسیرهای ساخته شده توسط سرافیت ها هدایت می کند. ابی اغلب از مسیرهای جایگزین به سمت لو استفاده می کند، زیرا ترس از ارتفاع مانع از آن می شود که مانند او از روی تیرها بپرد. هنگامی که Lev راه را از نردبان به طبقه بالاتر هدایت می کند، یک گشت سرافیت آنها را می بیند. یکی از سرافیت ها صدا می کند که “لیلی” را پیدا کرده اند و گشتی حمله می کند. ابی و لو آنها را شکست می دهند، اگرچه لو در این مبارزه دچار مشکل می شود. ابی پیشنهاد می کند آن را برای او پانسمان کند، اما لو آشفته است و نمی پذیرد. او از ابی می‌پرسد که آیا شنیده است که سایر سرافیت‌ها او را صدا می‌زنند، و او اعتراف می‌کند که شنیده است. سپس لو از او می پرسد که آیا می خواهد در این مورد از او بپرسد. ابی از او می‌پرسد که آیا لو می‌خواهد در این مورد از او بپرسد؟ لو می‌گوید نه، و ابی او را به بخش بعدی ساختمان هدایت می‌کند، زیرا می‌داند که “لیلی” نام مرده لو است و اکنون می‌داند که چرا سرش را تراشیده و در نتیجه تحت تعقیب قرار گرفته است.

ابی و لو زیارتگاهی برای پیامبر سرافیت پیدا می کنند. لو مکث می کند و دعا می کند و ابی می پرسد که آیا “پیامبر” می داند چه چیزی را شروع می کند؟ لو اعتراض می‌کند که ده‌ها نفر را به روش‌های غیرقابل توضیحی نجات داده است، اما ابی می‌گوید که او فقط «کامیون‌ها را منفجر کرد و تعدادی سرباز را کشت». لو می پرسد که آیا نوشته های پیامبر را خوانده است یا نه، و می گوید که فکر می کند از آنها سود می برد. نردبان دیگری آنها را به بخشی از ساختمان که در حال ساخت بود می آورد. در میان داربست ها، ابی و لو با یک گشت سرافیت دیگر ملاقات می کنند. پس از شکست دادن مجدد سرافیت ها، ابی و لو راه خود را به سمت یک آسانسور ساختمانی می گیرند. ابی به دلیل ترس از آکروفوبیا در صعود با مشکل مواجه است. لو سعی می‌کند او را آرام کند و به او توصیه می‌کند به قسمت‌های خوب ترسیدن فکر کند. او از تعالیم پیامبر نقل می کند که «تنها در صورت ضعف می توانم قدرت واقعی خود را بیابم». ابی با وجود شک و تردیدش، از صحبت کردن با لو کمی آرام می شود.                                                               

ابی و لو از آسانسور بیرون می آیند و از آخرین طبقه به سمت پل های آسمان بالا می روند. پل ها از راهروهای باریکی ساخته شده اند که در اطراف بقایای یک جرثقیل برجی قدیمی ساخته شده اند که ابی را به دلیل ترس از ارتفاع ویران می کند. Lev راه را از طریق پل هدایت می کند و با ابی صحبت می کند تا به او کمک کند آرام بماند و او را از ترس دور کند. آنها به ساختمان آن طرف می رسند و ابی خیالش راحت می شود. او به لو می گوید که می خواهد او را در آغوش بگیرد، اگرچه او هشدار می دهد که یک دقیقه دیگر نخواهد. آنها از پشت بام ساختمان عبور می کنند و به پل آسمانی دوم می رسند که حتی از پل اول باریک تر و در معرض دیدتر است.

ابی با پل دوم کار سخت تری دارد، اما با تشویق مداوم لو به جلو حرکت می کند. در آخرین امتداد پل، سرگیجه ابی باعث سرگیجه او می شود و او می لغزد. لو سعی می کند او را به عقب بکشد، اما او خیلی سنگین است و هر دو سقوط می کنند. آنها از طریق یک سقف شیشه ای تصادف می کنند و در یک استخر شنا فرود می آیند و از سقوط جان سالم به در می برند. آنها شروع به پایین آمدن از هتل نیمه تخریب شده برای بازگشت به سطح خیابان می کنند. در یک راه پله، ابی جسد یک سرباز FEDRA را با یادداشتی در مورد لانه آلوده، و شکست FEDRA در تخریب ساختمان پیدا می کند.

در فرود بعدی، ابی می بیند که اتاق های هتل پر از هاگ است و به لو هشدار می دهد که باید ماسک ضد گاز بپوشند. لو فاش می‌کند که ماسکی به همراه ندارد، بنابراین ابی لو را در راه پله‌ها رها می‌کند تا اتاق‌ها را برای یافتن یک ماسک جستجو کند. او اجساد سایر سربازان FEDRA را پیدا می کند و یک ماسک گاز سالم از یکی برای Lev می گیرد. فعالیت ابی توجه چندین استالکر را به خود جلب می کند که به او حمله می کنند. پس از شکست دادن استالکرها، ابی به Lev می رسد و به او کمک می کند تا ماسک گاز را بپوشاند.

      ابی و لو به اتاق های پر از هاگ برمی گردند تا به فرود خود ادامه دهند. Lev یک شلنگ آتش نشانی پیدا می کند که از آن به عنوان طناب برای رسیدن به طبقات پایین استفاده می کند. این جفت آن را با رشد قارچ غلیظ و تا حدی از مواد منفجره FEDRA از بین رفته است. ابی و لو راه خود را از طریق اتاق‌های فروریخته باز می‌کنند و از طریق افراد آلوده که ساختمان را هجوم می‌آورند مبارزه می‌کنند. در طول راه، ابی یک شعله افکن بر روی یکی از اجساد FEDRA پیدا می کند که به او کمک می کند تا هجوم را پاک کند. پس از مبارزه نهایی با چند کلیک کننده، استالکرهای دیواری و یک بادکن، ابی و لو به طبقه همکف می رسند. در خارج از هتل، Lev به مجموعه دیگری از آسانسورهای ساختمانی اشاره می کند و خاطرنشان می کند که اگر به داخل هتل نمی افتادند، این مسیری بود که آنها طی می کردند. ابی، عصبانی، اصرار دارد که فشار بیاورند.

رو به رو شدن با the rat king

     ابی و لو درست خارج از محیط WLF در اطراف بیمارستان لیک‌هیل سیاتل توقف می‌کنند. ابی به لو می‌گوید که او به تنهایی می‌رود وسایل را دریافت کند و او باید پنهان شود زیرا WLF او را می‌کشد، که لو با اکراه موافقت کرد.

ابی به بیمارستان نزدیک می شود و نام خود را برای نگهبانان صدا می کند. سربازان در دروازه او را می شناسند و اجازه می دهند وارد شود. ابی به آنها می گوید که به تجهیزات پزشکی نیاز دارد زیرا او “کاری برای اسحاق انجام می دهد”. افسر وظیفه مشکوک به نظر می رسد و خاطرنشان می کند که تمام دارایی های بیمارستان در حال حاضر به اسحاق منتقل شده است و از او می پرسد که چه چیزی نیاز دارد. ابی با طفره رفتن می گوید که نمی تواند در مورد آن صحبت کند، اما از FOB دور است. نگهبانان به او می گویند که بیشتر وسایل از قبل بسته بندی و ارسال شده است، اما او می تواند ببیند آیا کسی چیزی را دارد که او نیاز دارد یا خیر. او از حیاط وارد ورودی اصلی می شود تا وسایل بسته بندی ویتنی را پیدا کند. او فقط با او صحبت می کند تا افسر با دو سرباز دیگر بیاید. او فاش می‌کند که با اسحاق تماس گرفته است، که به آنها اطلاع داد ابی دیروز AWOL رفت و او باید دستگیر شود و به زور به FOB بازگردانده شود. نگهبانان ابی را دستبند می زنند و او را در یک آسانسور بلااستفاده نگه می دارند و او را در آنجا رها می کنند تا اینکه بتوانند او را به آیزاک برگردانند.

     مدتی بعد، ابی فریاد می زند که سربازان WLF او را آزاد کنند. نورا که به پایگاه رسیده است، به او نزدیک می شود و تعجب خود را از اینکه ابی از همه مردم با اسحاق در تضاد است، اظهار می کند. او ابی را آزاد می کند و دلیل حضور او را می پرسد. ابی فاش می کند که اوون را پیدا کرده و باید لوازم پزشکی را به آکواریوم بیاورد. نورا خاطرنشان می کند که بیشتر لوازم مورد نیاز او قبلاً به FOB ارسال شده است، اما WLF طبقات پایین بیمارستان را پاکسازی نکرده است. این بخش شامل بخش مراقبت‌های ویژه، مرکز تروما و سوئیت‌های جراحی است که اولین افراد آلوده در طول شیوع بیماری در آنجا آورده شدند. او به ابی هشدار می دهد که این منطقه به شدت با قارچ رشد کرده است. ابی که از کمک به یارا ناامید شده اصرار می کند که بدون توجه به آن به آنجا خواهد رفت. نورا حواس سربازان WLF را که برای جمع آوری ابی برای ایزاک آمده بودند پرت می کند، ابی به سمت زیرزمین می رود.

ابی به طبقات پایینی فرود می‌آید تا به دنبال مواد باقی‌مانده بگردد. او متوجه می شود که درهای بخش مراقبت های ویژه مسدود شده است و او را مجبور می کند به پایین ادامه دهد. در طبقه پایین، او مرکز تریاژ ناشی از شیوع بیماری را پیدا می‌کند که هنوز مجهز به قفل‌های هوا برای مهار هاگ‌های کوردیپس است. ابی پس از قفل هوا، رشد قارچ‌های عظیمی پیدا می‌کند و در کمال ناامیدی او، هیچ تجهیزات پزشکی وجود ندارد. بدون منبع تغذیه، ابی نمی تواند قفل هوا را به گاراژ یا مرکز تروما باز کند و به جراحی ادامه می دهد. مجموعه های جراحی به طور مشابه مهر و موم شده اند و ابی را مجبور می کند ژنراتور بال را پیدا کند و برق را بازیابی کند.

راه‌اندازی ژنراتور به ابی امکان دسترسی به مجموعه‌های جراحی را می‌دهد، اما چندین کلیک که در اتاق‌های مهر و موم شده به دام افتاده بودند را نیز آزاد می‌کند. ابی برای جستجوی سوئیت ها، افراد آلوده را می کشد و از آنها دوری می کند، اما هیچ منبعی پیدا نمی کند. او به مرکز تریاژ برمی گردد و متوجه می شود که درهای مرکز تروما باز شده است. اتاق فراتر مملو از رشد قارچ ها و عفونت های مرده است که به یک توده جامد تبدیل شده اند. دنباله ای از خون ابی را از مرکز تروما به گاراژ هدایت می کند، جایی که قفل های هوا دوباره پاره شده اند. او آمبولانسی پیدا می کند که لوازم مورد نیاز او را دارد. به محض اینکه کیت جراحی را در کوله پشتی خود می آورد، پادشاه موش حمله می کند.

این مبتلای عظیم، ساخته شده از کلیک‌کننده‌ها، استالکرها و یک نفخ‌کننده با قارچ کوردیپس، ابی را در سالن‌های بیمارستان تعقیب می‌کند و با استفاده از اندازه عظیم آن، دیوارها را در تعقیب شکسته است. پادشاه موش ابی را می‌گیرد، اما وزن ترکیبی آن‌ها از کف می‌شکند و هر دو به سطح پایین‌تری سقوط می‌کنند. ابی با پادشاه موش‌های صحرایی مبارزه می‌کند و در نهایت باعث می‌شود که بخش استالکر از بین برود. هنگامی که نیمی از باد شکم شکست می خورد، استالکر بیشتر به سمت بیمارستان فرار می کند. ابی به دلیل نداشتن خروجی دیگر، مجبور می شود به دنبال استالکر برود که وقتی او را به داخل مجرای هوا می برد، دوباره به او حمله می کند. ابی سارق را می کشد و در نهایت از بیمارستان فرار می کند. در بیرون، ابی توسط لو برخورد می‌کند و به او هشدار می‌دهد که WLF در جستجوی او هستند. با دیدن یک قایق، آن را می دزدند و به آکواریوم فرار می کنند.

بازگشت به آکواریوم

پس از بازگشت به آکواریوم، ابی و لو منتظرند تا مل عمل جراحی بازوی یارا را در خارج از اتاق عمل به پایان برساند. در حین انتظار، ابی و لو آلیس را نوازش می کنند. اوون به زودی از اتاق عمل خارج می شود و می گوید که عمل موفقیت آمیز بوده است و لو می تواند به دیدن خواهرش برود. درست بعد از رفتن لو، ابی می پرسد که آیا یارا خوب است یا نه، که اوون تایید می کند. او می نشیند و آلیس را حیوان خانگی می کند. ابی در مورد جوان بودن خواهر و برادرها اظهار نظر می کند و متعجب است که چگونه او و اوون اینقدر تغییر کرده اند. اوون پاسخ می دهد که شاید آنها از “جستجوی نور” دست کشیدند. سپس ابی یارا و لو را در اتاق عمل بررسی می کند. یارا که اکنون بازویش بانداژ شده است، به ابی نگاه می کند و به نشانه تشکر از کمک او به آنها لبخند می زند، که ابی در پاسخ به او لبخند می زند.

بعداً در شب، ابی رویای دیگری را در بخش اطفال بیمارستان سنت مری می بیند. برخلاف کابوس مکرر او، آلارم ها به صدا در نمی آیند. وقتی از درهای اتاق عمل می‌گذرد، پدرش را زنده و سالم می‌بیند که برمی‌گردد و به او لبخند می‌زند.

صبح روز بعد، ابی از خواب بیدار می شود و رختکنی را که در آن خوابیده بود ترک می کند. همانطور که او به بیرون می رود، او می شنود که یارا و لو در مورد بازگشت مادرشان بحث می کنند. در حالی که ابی به داخل گوش می دهد، مل از در پشت سر او وارد می شود و به دنبال اوون می گردد. ابی از مل می پرسد که خواهر و برادرها در مورد چه بحث می کنند و مل نشان می دهد که اوون از آنها دعوت کرده است که با او به سانتا باربارا بیایند، اما لو نمی خواهد مادرشان را پشت سر بگذارد. مل همچنین فاش می کند که او نیز با اوون می رود. ابی با تعجب به مل می گوید که فکر می کرد او را از رفتن به آنجا منصرف می کرد. مل فاش می‌کند که مایل به ترک است، اما نه اگر ابی بیاید. ابی گیج شده است اما مل فاش می‌کند که با توجه به کارهای ظالمانه و تاریکی که او در چهار سال گذشته انجام داده است، باور ندارد که ابی پس از نجات یارا و لو، ناگهان تغییر کرده است. او همچنین معتقد است که ابی در تلاش است دوباره اوون را اغوا کند. ابی سعی می‌کند از خود دفاع کند، اما مل حرفش را قطع می‌کند و او را “یک تیکه گنده” خطاب می‌کند و به ابی توصیه می‌کند قبل از هجوم به بیرون، لو و یارا را تنها بگذارد.

ابی که به وضوح آسیب دیده است، یک صندلی را با لگد می زند و شروع به گریه می کند. یارا می آید و از او می پرسد که آیا او خوب است، اما ابی با پرسیدن در مورد احساس یارا پس از عمل و اینکه آیا او توانسته است لو را از بازگشت به جزیره منصرف کند، موضوع را تغییر می دهد. یارا فاش می‌کند که اکنون بازویش کمتر درد می‌کند و لو بعد از مشاجره از آنجا دور شد. ابی و یارا در آکواریوم به دنبال او می گردند، صدا می زنند و برای او سوت می زنند. یارا توضیح می دهد که سرافیت ها گاهی والدین را به خاطر گناهان فرزندانشان مقصر می دانند. در مورد یارا و لو، مادر آنها احتمالاً به دلیل ارتداد آنها مجازات می شود، اگرچه یارا معتقد است که مادر آنها به اندازه کافی عابد است که سرزنش نشود. لو می خواهد برای مادرش به جزیره بازگردد. با این حال، یارا بر این باور است که مادر آنها بیش از حد مؤمن است که نمی‌خواهد جزیره را ترک کند و سعی می‌کند به خاطر کارهایی که او و یارا انجام دادند به لو حمله کند.

      ابی به یارا می گوید که در طول سفر به بیمارستان چگونه با هم پیوند خوردند و قبل از ادامه مسیر برای مدت کوتاهی توقف می کنند تا با آلیس بازی کنند. یارا با رسیدن به قسمت پذیرش آکواریوم، دوباره لو را صدا می کند، اما او پاسخی نمی دهد. یارا از ابی می‌پرسد که آیا چیز زیادی در مورد گذشته لو می‌داند، اما ابی پاسخ می‌دهد که او به سختی چیزی می‌داند، به جز نام مرده‌ای که سرافیت‌ها هنگام تلاش برای کشتن آنها فریاد زدند. یارا اطلاعات بیشتری در مورد توالی وقایع مربوط به انتقال لو به اشتراک می‌گذارد و می‌گوید که تا حدی احساس می‌کند که مقصر است زیرا به لو گفته بود خود واقعی‌اش را پنهان کند و امیدوار بود که “از آن عبور کند”.

یارا به ابی می گوید که مل در مورد او اشتباه می کرد و او آدم خوبی است. اگرچه ابی می گوید که یارا او را نمی شناسد، یارا به او می گوید که “به اندازه کافی می داند”. سپس اوون وارد مغازه کادو فروشی می شود و به شوخی به ابی می گوید که دست از دزدی وسایلش بردارد، اما به یارا می گوید که می تواند آنچه را که می خواهد بردارد. یارا از او می پرسد که آیا اوون لو را دیده است یا نه و او قبل از اینکه بپرسد آیا می تواند با ابی صحبت کند، او را در جهت درست راهنمایی می کند. با خروج یارا، اوون از او می پرسد که آیا ابی به سانتا باربارا می آید یا خیر. ابی می گوید که به دلیل درگیری بین او و مل نمی تواند. اوون به او پیشنهاد می کند که می تواند مشکلات آنها را حل کند و او و ابی می توانند خوشحال باشند.

قبل از اینکه ابی بتواند پاسخ دهد، یارا با وحشت فریاد می زند و آنها به سمت او می دوند. وقتی به یارا می‌رسند، متوجه می‌شوند که Lev قایق‌ای را که او و ابی از WLF دزدیده‌اند فرمان داده است تا برای مادرش به جزیره بازگردد. ابی از ترس جان خود از اوون می پرسد که آیا قایق بادبانی آماده استفاده است یا خیر، اما او می گوید که هنوز برای تعمیر آن به زمان نیاز دارد. سپس ابی به او و یارا پیشنهاد می کند که یک قایق دیگر از مارینا بگیرند تا به دنبال لو به جزیره بروند. با توجه به اینکه سرافیت ها در جزیره خود چقدر مرگبار هستند، اوون پیشنهاد می کند که با آن دو برود، اما ابی به اوون دستور می دهد که با مل بماند و از مل محافظت کند، قایق بادبانی را تعمیر کند و “اولویت های [خود] را درست کند”.

نجات لو

ابی و یارا در حال رفتن به سمت مارینا، در مورد اینکه چگونه یک قایق می‌گیرند و کجا می‌توانند مخفیانه وارد جزیره شوند، صحبت می‌کنند. آنها به نردبانی به جاده ها می رسند اما صدای تیراندازی را در همان نزدیکی می شنوند. ابی به یارا دستور می دهد که برای امنیت خودش آنجا بماند، زیرا او نمی تواند با یک دست از خود دفاع کند و به تنهایی ادامه می دهد. درست همانطور که او به جاده اصلی می رسد، مانی با ابی پشت ماشین پلیس برخورد می کند و او را از شلیک تک تیرانداز نجات می دهد. در حالی که پشت جلد است، ابی می پرسد که مانی آنجا چه می کند؟ او به او می گوید که تیمش قرار بود قایق هایی را برای حمله به جزیره سرافیت که WLF برنامه ریزی کرده بود آماده کند. با این حال، یک تک تیرانداز ظاهر شد و کل تیم مانی را کشت. ابی موافقت می کند تا زمانی که مانی بتواند یکی از قایق ها را در اختیار داشته باشد، به تک تیرانداز کمک کند. مانی موافقت می کند و به او توصیه می کند که با احتیاط پیشروی کند زیرا تک تیرانداز نشان داده است که شلیک خوبی دارد.

ابی و مانی در میان وسایل نقلیه رها شده پایین می مانند تا زمانی که گاری قوطی را پیدا کنند تا از آن به عنوان پوشش متحرک استفاده کنند تا با خیال راحت به پارکینگ مجاور فرار کنند. با این حال، تک تیرانداز به ماشین ها شلیک می کند تا افراد آلوده را به سمت آنها بکشاند. آنها راه خود را از طریق افراد آلوده می جنگند و به مارینا می رسند. تک تیرانداز به آنها شلیک می کند تا جلوی پیشروی آنها را بگیرد، اما آنها تعقیب می کنند و به زودی او را در یک رستوران به گوشه ای می اندازند. تک تیرانداز کرکره‌ها را قفل می‌کند، بنابراین ابی و مانی سعی می‌کنند از در کناری وارد آشپزخانه شوند. با این حال، قبل از اینکه آنها بتوانند آن را باز کنند، تک تیرانداز از رستوران خارج می شود و از پشت سر به مانی شلیک می کند و بلافاصله او را می کشد. ابی از مرگ مانی شوکه شده به داخل آشپزخانه شیرجه می رود. او یک لحظه طول می کشد تا خون او را از روی صورتش پاک کند و قبل از اینکه یواشکی از رستوران عبور کند تا با تک تیرانداز روبرو شود، آرام شود.                                                                                                                   

به محض اینکه او وارد تراس بیرونی رستوران می شود، تک تیرانداز به ابی کمین می کند، او را به حصار بالکن می زند و سعی می کند با تفنگش او را خفه کند. سرانجام با دیدن تک تیرانداز از نزدیک، ابی او را تامی میلر می شناسد. یارا ظاهر می شود و با چاقو به لگن او می زند و به ابی اجازه می دهد اسلحه او را بگیرد و او را به داخل آب های زیر بکشد. یارا می پرسد که تک تیرانداز کیست، اما ابی، اگرچه برای دیدن تامی در سیاتل تکان خورده است، اما پاسخ می دهد که مهم نیست. آنها سوار قایق می شوند و راهی جزیره می شوند.

پس از رسیدن به جزیره، یارا ابی را به سمت روستای خود هدایت می کند. در راه، آن دو درباره انگیزه های آیزاک برای حمله و دلایل ابی برای کمک به دو خواهر و برادر صحبت می کنند. در اواسط سفر، نیروی مهاجم WLF از راه می رسد و سرافیت ها در پاسخ زنگ خطر را به صدا در می آورند. ابی و یارا برای رسیدن به خانه یارا و لو از طریق یک آسیاب چوب سرافیت می جنگند.

یارا، نگران لو، از ابی می خواهد که در را برای او باز کند. در داخل، مادر خواهر و برادر را مرده روی زمین می‌بینند و لو در گوشه‌ای پنهان شده و گریه می‌کند و بریدگی‌ها و کبودی‌هایی در سر و بدنش دیده می‌شود. یارا با دیدن زنده بودنش راحت می شود، اما بلافاصله از او می پرسد چه اتفاقی افتاده است. او می‌گوید که مدام سعی می‌کرد با مادرش استدلال کند و به او بفهماند، اما او به او حمله کرد. او را هل داد تا از خود دفاع کند اما او افتاد و سرش را روی میز باز کرد و او را کشت. یارا به او اطمینان می دهد که از خودش دفاع می کند و او را متقاعد می کند که جزیره را ترک کند. این سه نفر از خانه خارج می‌شوند و از میان جنگل‌ها به بخش متروکه‌ای از ساختمان‌های «دنیای قدیم» می‌رسند. در حالی که سربازان WLF منطقه را محاصره کرده اند، در ساختمان ها پنهان می شوند و با موفقیت به داخل خاک هل داده شده اند. ابی، یارا و لو توافق می‌کنند که نمی‌توانند از همان راهی که وارد شده‌اند جزیره را ترک کنند، بنابراین تصمیم می‌گیرند از هاون، پایتخت سرافیت‌ها، قایق بگیرند.

      هنگامی که آنها از ساختمان خارج می شوند، یک سرباز WLF یارا را پیدا می کند و به قفسه سینه او شلیک می کند. ابی با ناک اوت کردن سرباز تلافی می کند. لو نمی خواهد خواهرش را پشت سر بگذارد اما ابی به او می گوید که باید عجله کنند و بروند. سربازان WLF در همان نزدیکی از شلیک گلوله مطلع می شوند. آیزاک با تیمش وارد می شود و از ابی در مورد اقدامات او سؤال می کند. ابی اسلحه هایش را پایین می آورد تا با او استدلال کند، اما آیزاک متوجه لو پشت سر او می شود و آماده می شود تا او را بکشد. او از ابی می‌خواهد که از راه برود یا به خودش شلیک شود. ابی از حرکت امتناع می کند، اما قبل از اینکه بتواند شلیک کند، یارا از پشت به آیزاک شلیک می کند و او را می کشد. سربازان WLF بارها به او شلیک می کنند و ابی و لو را قادر می سازند که فرار کنند. لو از مرگ خواهرش در شوک است، اما ابی او را مجبور می‌کند به راه خود ادامه دهد. لو با عصبانیت می گوید این افراد ابی بودند که یارا را کشتند، اما ابی می گوید که او اکنون “مردم [او] است”. او لو را جمع می کند تا ادامه دهد تا آنها بتوانند از جزیره فرار کنند.

    ابی و لو یواشکی می‌روند و در سراسر جزیره می‌جنگند، WLF و سرافیت‌ها همدیگر را در اطرافشان سلاخی می‌کنند. آن دو به انباری در حال سوختن می روند تا به قایق ها برسند. Lev خوب بیرون می آید اما انبار روی ابی فرو می ریزد. لو سعی می کند ابی را بیرون بکشد اما یک آدم بی رحم به او کمین می کند. ابی برای فرار از آتش مجبور می‌شود کیف و سلاح‌هایش را رها کند و برای نجات لِو، بی‌رحم را درگیر جنگ‌های غوغایی وحشتناک می‌کند. با دخالت Lev، ابی با موفقیت این بی رحم را می کشد. پس از این، آنها به سرعت یک قایق پیدا می کنند و به آکواریوم برمی گردند و WLF و سرافیت ها را پشت سر خود می گذارند. همانطور که ابی آنها را ردیف می کند، ژاکتش را به لو می دهد تا گرم بماند.

مقابله با الی

        پس از بازگشت به آکواریوم، ابی و لو متوجه می شوند که یکی از درها مسدود شده است. ابی مشکوک وارد می شود و آلیس را روی زمین مرده می بیند. ابی لوله‌ای را برمی‌دارد و به لو می‌گوید که در حین جستجوی آکواریوم پشت سر او بماند. ابی می بیند که از لابی آکواریوم حوضچه ای از خون می آید، جایی که مل و اوون هر دو را مرده می بیند. ابی در شوک و ناباوری به سمت اوون می‌رود، قبل از اینکه به زانو درآید، استفراغ کند و از شدت غم بر او گریه کند. لو نقشه مشخص شده سیاتل را در نزدیکی اجساد پیدا می کند و آن را به ابی می دهد تا بخواند. ابی بلافاصله می بیند که مجرم مخفیگاه خود را مشخص کرده است – تئاتر Pinnacle. خشمگین، او و لو عازم تئاتر می شوند.

ساعاتی بعد، ابی و لو یواشکی وارد سالن تئاتر می‌شوند و متوجه می‌شوند که قاتل عکس‌های لیا از خدمه دریاچه نمک را دزدیده است و مخابره‌های رادیویی و موقعیت‌های آنها را دنبال می‌کند. همانطور که از پله ها پایین می روند، متوجه می شوند که تامی میلر با خودش در مورد گردنبند طلایی که برای زنی که می شناسد پیدا کرده صحبت می کند. ابی به او دستور می دهد که دست هایش را بالا بیاورد، از کیفش برگردد و برنگردد. سپس به لو می‌گوید که کمانش را روی تامی تمرین دهد و تامی روی زانوهایش بیاید. تامی با دانستن نیت او به او طعنه می زند، بنابراین ابی او را به زمین می زند.

جسی و الی در حالی که اسلحه کشیده بودند وارد اتاق شدند. ابی به صورت جسی شلیک می کند و او را می کشد، همانطور که الی برای پوشش اردک می اندازد. ابی به الی دستور می دهد تا بایستد و جان تامی را تهدید می کند. الی از پوشش خارج می شود و تسلیم می شود و به دستور ابی تفنگ خود را به کناری پرتاب می کند. الی به ابی می گوید که می داند جوئل را برای انتقام از فایرفلایز کشته است و از او التماس می کند که تامی را رها کند. ابی خشمگین از کاری که الی و تامی با دوستانش انجام دادند پس از اینکه در جکسون از آنها در امان بود، آماده می شود تا به الی شلیک کند. تامی سعی می‌کند اسلحه را از دستان ابی بیرون بیاورد، اما لو به پای تامی شلیک می‌کند و به ابی اجازه می‌دهد تا او را زمین بزند و به سرش شلیک کند.       الی با تعقیب و گریز ابی و به لو دستور می دهد که خروجی ها را تماشا کند، از این فرصت استفاده می کند تا به عمق سالن بگریزد. هنگامی که هر دو در پشت صحنه هستند، ابی و الی با هم درگیر می شوند و در نهایت در زیرزمین با هم دعوا می کنند. ابی دست بالا را به دست می آورد، ابتدا بینی الی را می شکند، سپس بازوی او را می شکند، قبل از اینکه او را در چند اینچ از زندگی اش کتک بزند. در آن لحظه دینا با چاقو به ابی حمله می کند. او ابی را از الی دور می کند و دست ها و صورتش را بریده می کند. لو با یک تیر به شانه دینا شلیک می کند و به ابی اجازه می دهد سرش را به زمین بکوبد و او را بیهوش کند. ابی چاقویش را برمی دارد. الی با توضیح اینکه دینا باردار است از ابی التماس می کند که به دینا آسیبی نرساند. ابی که این را فرصتی برای انتقام گرفتن از مل می‌بیند، برای بریدن گلوی دینا حرکت می‌کند، اما لو او را صدا می‌زند و او را مکث می‌کند و دوباره فکر می‌کند که می‌خواهد چه کار کند. ابی با تغییر نظر، دینا را به کناری پرت می کند و به سمت الی کتک خورده می رود. او به پایین نگاه می‌کند و به او هشدار می‌دهد که دیگر هرگز با او تداخل نداشته باشد و با لو تئاتر را ترک می‌کند.

بردگی و فرار

       پس از رویارویی تئاتر، ابی و لو قایق بادبانی اوون را می گیرند و به سانتا باربارا می روند تا به دنبال فایرفلایز بگردند. ابی برخی از منابع خود را با سرب در آخرین مکان فایرفلایز در شهر مبادله می کند که آنها را به آدرسی هدایت می کند: 2425 کنستانس. در حالی که این زوج در خیابان برای یافتن خانه مناسب جستجو می کنند، با چندین آلوده و شواهد گروهی به نام Rattlers مواجه می شوند. در نهایت ابی و لو مکان صحیح را پیدا کرده و به دنبال شواهدی از فایرفلایز می گردند. جستجو در ابتدا بی نتیجه به نظر می رسد، اما لو متوجه خراش هایی در کنار قفسه کتاب روی زمین می شود. ابی قفسه کتاب را جابه‌جا می‌کند تا پلکانی مخفی که به پادگانی در زیرزمین منتهی می‌شود را آشکار کند.

ابی انرژی خورشیدی را در خانه فعال می کند تا بتواند از تجهیزات رادیویی در زیرزمین استفاده کند. پس از یافتن فرکانس مناسب، ابی با موفقیت با Fireflies تماس می گیرد و خود را شناسایی می کند. او متوجه می شود که فایرفلایز در پایگاهی در جزیره کاتالینا دوباره جمع می شوند و دویست عضو جمع آوری کرده اند. ابی خوشحال می شود و به اپراتور می گوید که به زودی از او و لو انتظار داشته باشد. آنها بسیار خوشحال شده و خانه را ترک می کنند، اما بلافاصله توسط Rattlers در کمین قرار می گیرند. لیو توسط رهبر گشت ناک اوت می شود، در حالی که ابی توسط جغجغه دیگری مورد ضرب و شتم قرار می گیرد و با یک گگ در دهانش مهار می شود. رهبر آنها را صید خوبی می دانست و آنها را چندین ماه به بردگی می گرفت.

در حالی که ابی و لو به بردگی گرفته می شوند، نسبت به اسیرکنندگان خود سرکشی می کنند و در نهایت سعی می کنند فرار کنند. فرار آنها با شکست مواجه می شود و جغجغه ها آنها را به “ستون ها” می بندند، انباشته های چوب در ساحل، جایی که آنها را به عناصر رها می کنند تا گرسنگی بکشند و بمیرند. در کمال تعجب ابی، الی او را در حالی که روی ستون ها بسته شده اند، پیدا کرده و آزاد می کند. ابی لو را که هنوز زنده است اما ضعیف و به سختی هوشیار است آزاد می کند و او را در آغوش خود به قایق های نزدیک می برد که هر سه می توانند از آن برای فرار از استراحتگاه استفاده کنند.      ابی لو را در یکی از قایق‌ها می‌خواباند در حالی که الی وسایلش را در قایق دیگر می‌ریزد. قبل از اینکه سه نفر بتوانند راه خود را از هم جدا کنند، الی از ابی می خواهد که با او مبارزه کند. ابی حتی پس از اینکه الی او را به زمین می اندازد، امتناع می کند. با این حال، الی با ضربه چاقو، لو بیهوش را تهدید می کند تا ابی را مجبور به مبارزه کند. این دو زن اگرچه خسته و ضعیف هستند، اما تا سر حد مرگ با هم می جنگند. علیرغم تلاش های ابی و گاز گرفتن عمیق دو انگشت الی، دومی بر او چیره شد و شروع به غرق کردن او کرد. با این حال، درست زمانی که ابی در شرف مرگ است، الی یک فلش بک از جوئل خندان دارد و تصمیم می گیرد ابی را نجات دهد. سپس الی به ابی می گوید که برود و لو را با خود ببرد. ابی و لو الی را پشت سر می گذارند و به سمت جزیره کاتالینا می روند.

شخصیت و ویژگی ها

ابی یک زن جوان سرسخت اما از نظر عاطفی متضاد است. پس از مرگ پدرش و انحلال فایرفلایز، ابی از دوستانش مانند اوون و مل فاصله گرفت تا به هدف شخصی خود یعنی قتل جوئل دست یابد. او برای دستیابی به آن به یک سرباز رواقی و صریح تبدیل شد. با انجام این کار، او حضوری فرمانده به دست آورد و در میان WLF رهبر شد. با این حال، به این معنی بود که او جدی شد، به ندرت لبخند می زد و طبیعتی مستقیم و سختگیر پیدا می کرد.

او همچنین دیدگاه های منحرف تر خود را در نحوه شکنجه و کشتن سرافیت ها به دلیل اینکه آنها را غیراخلاقی می دید نشان می دهد. او همچنین می‌تواند در مواقعی نسبتاً خود راضی و ریاکار باشد و اوون را به خاطر اینکه می‌خواهد WLF را رها کند و به سانتا باربارا برود تا فایرفلایز را پیدا کند، سرزنش می‌کند، اما اوون او را به خاطر انجام همان کار با بیرون رفتن و کشتن جوئل فراخواند.

ابی علیرغم طبیعت سردش، بی‌انسان نیست زیرا نارضایتی و گناه را نشان می‌دهد، به‌ویژه زمانی که هم لو و هم یارا از او می‌پرسند که چرا به آنها کمک کرده است، اگرچه او به آنها نمی‌گوید که چرا احساس گناه می‌کند. وقتی با اوون صحبت می‌کند، ابی ابراز تاسف می‌کند که دیگر آن چیزی نیست که فکر می‌کرد، و معتقد بود که خوبی‌اش از بین رفته است، با اوون که منعکس می‌کند آنها پس از ترک فایرفلایز، هر دوی آنها «به دنبال نور نبودند».

وقتی فهمید که با پیوستن به WLF حس اخلاقی فایرفلای خود را کنار گذاشته است، رویای دیگری در مورد پدرش می بیند، جز اینکه به جای اینکه وارد اتاق عمل شود و او را مثل کابوس هایش مرده بیابد، وارد می شود و او را در حال لبخند زدن به او می بیند که نشان می دهد. او سرانجام بر مرگ پدرش غلبه کرد، نه با کشتن جوئل، بلکه با کمک به کسانی که به آنها اهمیت می داد. یکی دیگر از موارد بهبود روانی او نشان دادن احساس گناه او در این است که چگونه اقدامات خودخواهانه او رابطه او با مل را شکسته است.

تنها پس از دوستی او با لو است که این نمای بیرونی تاریک شروع به محو شدن می کند و با جنبه ای دلسوزتر جایگزین می شود، که نشان می دهد چگونه از کشتن دینا خودداری کرد وقتی الی به او گفت که باردار است و از خود خجالت می کشد که تقریباً دینا را کشته است. جلوی لو

ماه ها بعد، ابی دیگر از الی کینه ای نداشت. او در عوض متواضع و خیرخواه شد و هدف خود را برای محافظت از لو در اولویت قرار داد و تنها زمانی که او لو را تهدید کرد با الی مبارزه کرد.

مهارت و توانایی ها

از دوران جوانی، Fireflies و WLF ابی را به عنوان یک سرباز توانا آموزش دادند. تمرینات گسترده او منجر به به دست آوردن هیکلی عضلانی و فشرده شده است که او را قادر می سازد تا شاهکارهای قدرتی باورنکردنی مانند شکستن استخوان ها و خرد کردن جمجمه ها را انجام دهد. او همچنین قدرت مشت‌زنی شدیدی را نشان داده است تا جایی که می‌تواند همزمان چند نفر را درگیر کند و حتی حریفان خود را با چند ضربه خوب بیهوش کند. او حتی می‌توانست افراد بزرگ‌تر از خودش را در نبردهای فیزیکی شکست دهد، به‌ویژه اینکه یک سرافیت پتک‌دار را روی زمین بکوبد.

چشمگیرترین شاهکار فیزیکی او توانایی او در برابر چندین استالکر در نبرد است که به خاطر حرکات سریع و قدرت بالاتر از حد متوسط ​​شناخته می شوند، در حالی که از لو و یارا در جنگل سیاتل دفاع می کنند. او همچنین می‌توانست عضلانی کند و سایر سربازان WLF را شکست دهد و علیرغم اینکه الی او را با چاقو می‌زند، به راحتی در جنگ غوغا بر الی غلبه کند. ابی همچنین موفق شد تامی میلر را در مبارزه شکست دهد، فردی که زمانی در بین فایرفلای ها به خاطر مهارتش در جنگیدن بدنام بود، البته با کمک یارا، که تامی را از هل دادن ابی بر روی یک اسکله باز داشت، زمانی که او تحت تأثیر او قرار گرفت. ابی همچنین مهارت خود را در مخفی کاری نشان داد، با وجود داشتن یک تفنگ ساچمه ای، کمان، تپانچه و ایجاد تله های متعدد در هنگام مبارزه با الی، می توانست دزدکی به الی برسد و او را در یک مبارزه شکست دهد. او همچنین می‌توانست راه خود را در میان آوار مانور دهد تا از تامی دوری کند، در حالی که مرد سعی می‌کرد به او و مانی آلوارز ضربه بزند.

او نیز مانند جوئل، می‌تواند با شکستن گردن دشمنان خفه‌های مرگبار انجام دهد و در استفاده از چندین سبک جنگی و سلاح از دوران تربیت خود مهارت دارد. او می تواند از چندین سلاح گرم استفاده کند. او به قدری ماهر است که اسحاق او را به یکی از بالاترین رتبه سربازان خود تبدیل کرد و رهبری موج اول حمله به جزیره سرافیت را به او سپرد. زمان واکنش او تیز است، می تواند به سرعت به سر جسی شلیک کند زمانی که جسی وارد اتاق شد. چشمگیرترین شاهکار او در نبرد، توانایی او در شکست دادن یک نوع آلوده به موش پادشاه در حالی که در زیرزمین بیمارستان سیاتل به دام افتاده بود بود. تا به امروز، او تنها فردی شناخته شده است که قادر به انجام این کار و زنده ماندن است.

ابی با وجود قدرت و انعطاف‌پذیری باورنکردنی‌اش، همچنان می‌تواند توسط دشمنان متعدد و کسانی که قدرت بیشتری نسبت به او دارند، غلبه کند. او همچنین وقتی غافلگیر می‌شود، برای شکست دادن حریفان تلاش می‌کند، مانند زمانی که به لو نیاز داشت تا در هنگام حمله دینای چاقودار مداخله کند، زمانی که تامی در کمین او قرار گرفت و یارا به کمک او آمد، و قبلاً زمانی که یک سرافیت بی‌رحم نزدیک بود او را خفه کند، به کمک نیاز داشت. مرگ در هاون علاوه بر این، زمان او به عنوان یک گروگان Rattler باعث شده است که بسیاری از هیکل عضلانی و قدرت او تنزل یابد. با این حال، حتی در حالت ضعیفش، او همچنان در برابر الی ضعیف شده ایستادگی کرد و قدرت کافی برای گاز گرفتن بخش هایی از انگشتان الی را داشت. در نهایت، الی موفق شد ابی را زیر آب نگه دارد، اما ابی تنها زمانی زنده ماند که یک الی که از نظر عاطفی ویران شده بود تصمیم گرفت او را نجات دهد.

طراحی و ظاهر

ابی زنی قدبلند در اوایل دهه بیست سالگی، با موهای بلوند تیره (که در بیشتر دوران جوانی و اوایل دوران بزرگسالی خود را در دم ماهی بافته نگه داشت)، پوست رنگ پریده، کک‌ومک‌دار و چشم‌های آبی است. در حالی که او در دوران حضورش به عنوان کرم شب تاب، هیکلی نسبتاً معمولی داشت، عطش او برای انتقام گیری باعث شد در دوران سربازی در WLF، بدنی محکم و عضلانی پیدا کند که باعث شد به راحتی برای دیگران قابل شناسایی باشد. پس از برخورد دوم با الی، ابی با تعدادی زخم روی صورت و گوش هایش باقی می ماند که دینا به او داده است.

ابی پس از اسیر شدن و تحمل ماه‌ها کار برده‌داری به دست جغجغه‌ها، مقدار زیادی توده عضلانی را از دست داد، موهایش به‌طور نامرتب کوتاه شده بود و پوستش به شدت آفتاب سوخته بود.

روابط

لو

از آنجایی که ابی و لو در دو طرف درگیری WLF-سرافیت قرار داشتند، بدون اینکه شخصاً یکدیگر را بشناسند دشمن بودند. زمانی که ابی قرار بود توسط سرافیت ها به دار آویخته شود، لو از زمانی که او یکی از اعضای WLF بود برای کمک به او مردد بود، اما توسط خواهرش، یارا، متقاعد شد که کمک کند زیرا دو خواهر و برادر نیز توسط سرافیت ها شکار می شدند. علیرغم اینکه ابی دیگر مشکل او نبود، ماموریت خود را برای کمک به لیو برای یارا که از شکستگی ساعد رنج می‌برد، انجام داد و سفری را برای دریافت لوازم پزشکی برای قطع کردن ایمن بازو آغاز کرد. در طول این مدت، ابی و لو با یکدیگر آشنا شدند و از طریق ترس مشترکشان از مردن به هم پیوند خوردند، زیرا لو به ابی کمک کرد ترس خود از ارتفاع را از بین ببرد و ابی دیگر او را “اسکار” خطاب نکرد، با استفاده از اصطلاح ترجیحی “سرافیت”. با کمک به لیو و یارا، ابی توانست از مرگ پدرش به جایی برسد که وقتی قاتل او را کشت، نتوانست آن را پیدا کند.

ابی همچنین شنیده بود که برخی از سرافیت ها، لو را به نام سابقش «لیلی» صدا می زدند، اما به دلیل احترام ترجیح داد فضولی نکند. زمانی که لو قرار بود به دلیل اسکار بودن توسط آیزاک اعدام شود، ابی از جا بلند شد و به آیزاک یادآوری کرد که او یک کودک است و در نهایت به WLF خیانت کرد و لو را به عنوان “مردم [خود] اعلام کرد”. لو انگیزه ابی برای ماندن یک فرد خوب شد، زیرا او کسی بود که او را متقاعد کرد که از الی پس از مرگ اوون و مل صرفنظر کند و تنها زمانی دوباره با الی مبارزه خواهد کرد که الی امنیت لو را تهدید کند.

اوون مور

ابی و اوون دوستی خوبی با هم داشتند و زمانی عاشقانه در هم تنیده بودند. با این حال، تعقیب انتقام ابی به عاشقانه آنها پایان داد.

بعد از اینکه ابی جوئل را کشت، رابطه آنها بیشتر به هم خورد. با این حال، این گسست مانع از این نشد که ابی دوباره با اوون برخورد جنسی معمولی داشته باشد، اگرچه او اعتراف کرد که هیچ سرمایه گذاری عاطفی در این عمل نداشته است. با این حال، اوون، ابی را فرد بهتری برای این کار می‌دید، به خصوص که او شروع به کمک به یارا و لو کرد.

با یافتن اوون مرده، ابی اشک ریخت و از فقدانی که بار دیگر در الی به دنبال انتقام بود، ویران شد. ابی پس از اینکه تصمیم گرفت از الی در امان بماند، تصمیم گرفت با پیروی از شایعه فایرفلایز در سانتا باربارا، یاد اوون را گرامی بدارد، و رویایی که اوون هرگز نتوانست دنبالش کند را انجام داد. ابی در یک دفترچه خاطرات اعتراف می کند که هنوز دلتنگ اوون بوده است.

مل

ابی و مل رابطه ناآرامی داشتند. قبل از پیوستن به WLF، این دو زن صمیمی بودند، زیرا پدر ابی به مل در مورد اقدامات پزشکی آموزش داده بود. پیوند آنها با گذشت زمان ضعیف شد زیرا ابی بیشتر روی وظایف خود در WLF متمرکز شد. با وجود این، آنها با هم کنار آمدند تا زمانی که مل شاهد ماهیت سادیستی ابی در هنگام شکنجه جوئل بود.

پس از بازگشت، مل از ابی دور شد و از صحبت در مورد ترور اجتناب کرد. مل این را برای خودش نگه می داشت تا اینکه ابی با لو و یارا، دو نوجوانی که از دست سرافیت ها فرار می کردند، ظاهر شد.

در حالی که اوون فکر می‌کرد ابی کار خوبی انجام می‌دهد، مل آن را به‌عنوان چهره‌ای می‌دید که خود را از اعمال بی‌رحمانه‌اش و سایر انتخاب‌های خودخواهانه‌ای که در طول سال‌ها انجام داده بود، توجیه می‌کرد. بنابراین مل با تلخی به ابی گفت که او نیز این کار را انجام می دهد زیرا می خواهد اوون را از او بگیرد. مل اعلام کرد که دیگر با ابی دوست نیست، که ابی با پشیمانی موافقت کرد.

علی‌رغم اینکه مل از ابی متنفر بود، ابی همچنان به مل اهمیت می‌داد، مثلاً به اوون می‌گفت که با مل بماند تا قایق را تعمیر کند. اگرچه، ابی این کار را برای جلوگیری از شکستن رابطه اوون و مل انجام داد. مثال دیگر زمانی بود که ابی بعد از اینکه الی به ابی گفت باردار است می‌خواست دینا را بکشد، که ابی پاسخ داد “خوب است” و آن را به‌عنوان جبرانی برای کشتن مل توسط الی می‌دانست.

جوئل میلر

در حالی که تعامل آنها کوتاه بود، رابطه ابی با جوئل با مقادیر شدید نفرت تعریف شد. بعد از اینکه جوئل پدرش را کشت، ابی چهار سال از زندگی‌اش را وقف کشتن او کرد، تمرین کرد تا بر جوئل غلبه کند، تمام عوامل احتمالی در محل زندگی‌اش را زیر پا بگذارد و رابطه‌اش را با روابط قبلی‌اش (Fireflies و Owen) قطع کند تا بتواند روزی انتقام بگیرد. در مورد قاتل پدرش

قبل از اینکه جوئل بدانند کیست، پس از اینکه جوئل او را از دست انبوهی از مبتلایان نجات داد، یک اتحاد کوتاه تشکیل دادند. با این حال، ابی پس از کشف هویت جوئل، جوئل را به محل اسکی که گروهش در آن اقامت داشتند، فریب داد تا از آلوده فرار کند و بلافاصله به پای او شلیک کند. در حالی که جوئل نمی‌دانست ابی کیست، او فهمید که اقدامات او انتقام‌جویی از اقدامات قبلی‌اش بود و به او گفت: «هر صحبتی که [ابی] تمرین کرد، بگو و این را تمام کن». ابی که از اظهارات جوئل خشمگین شده بود، تصمیم گرفت تا جوئل را تا سر حد مرگ کتک بزند، زیرا می خواست رنج بازمانده را طولانی کند.

در حالی که ابی از کشتن جوئل ابراز پشیمانی نمی کرد، می توان چنین استنباط کرد که کشتن او رضایت یا تعطیلی او را به همراه نداشت زیرا کابوس هایش هفته ها پس از کشتن او ادامه داشت.

الی ویلیامز

علیرغم اینکه تنها سه بار ملاقات فیزیکی داشت، رابطه ابی با الی با انتقام، خصومت و از دست دادن تعریف شد. اولین برخورد آنها قتل جوئل توسط ابی بود که الی (که در جستجوی جوئل و تامی آمده بود) مجبور به تماشای آن شد. با وجود خطر زنده ماندن شاهدان، ابی ترجیح داد از الی و تامی چشم پوشی کند. رحمت ابی برای او هزینه زیادی داشت، زیرا الی و تامی شش تن از دوستان ابی (اوون، مانی، نورا، مل، جردن و نیک) را در تعقیب انتقام از ابی کشتند.

دومین برخورد ابی با الی پس از قتل اوون و مل رخ داد. در ابتدا، او معتقد بود که مرگ‌ها کار دست تامی است و از نقشه‌ای که الی پشت سر گذاشته بود برای ردیابی او به تئاتر پینکل استفاده کرد. وقتی با منظره ابی که تامی را به زور اسلحه در آغوش گرفته بود، الی که هنوز معتقد بود انتقام ابی از جوئل به خاطر ربودن یک درمان از جهان است، به خود پیشنهاد می دهد که اگر زن دیگر اجازه دهد تامی زنده بماند. دعوای بی‌رحمانه‌ای رخ می‌دهد که در نهایت الی و دینا را به شدت مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند، تامی فلج می‌شود و جسی در حالی که به کمک تامی می‌رفت، بر اثر شلیک گلوله جان خود را از دست داد. اگرچه او نزدیک بود الی و دینا را بکشد، اما ابی یک بار دیگر تصمیم می گیرد که از آنها در امان بماند و الی را با یک اخطار می گذارد که دیگر اجازه ندهد او را ببیند.

سومین و آخرین رویارویی آنها در سانتا باربارا بود. از قضا، جستجوی الی منجر به نجات ابی و لو از دست گروه Rattler شد. در این مرحله، خصومت ابی با الی محو شده بود، و تنها زمانی که الی لو ضعیف شده را با ضربه چاقو تهدید کرد، موافقت کرد که مبارزه کند. این بار، دعوا به دست الی خاتمه یافت: تنها در آخرین ثانیه‌های تجلی اخلاقی الی بود که ابی زنده ماند و راه آن دو برای همیشه از هم جدا شد.

تامی میلر

اگرچه تامی یک فایرفلای سابق بود، اما ابی را شخصا نمی شناخت. در حین یافتن جوئل، ابی از محل سکونت تامی باخبر شد و یک اکسپدیشن را برای یافتن و بازجویی او در محل جوئل رهبری کرد. ابی قبل از اینکه بفهمد تامی کیست، یک اتحاد کوتاه با او برای فرار از مبتلایان در اقامتگاه اسکی به اشتراک گذاشت. با این حال، هنگامی که ابی مطمئن شد که برادر جوئل است، خصمانه شد و هیچ پشیمانی نشان نداد که به نورا اجازه حمله به او و سپس کشتن برادرش را داد.

وقتی تامی برای انتقام مرگ جوئل به سیاتل آمد، ابی او را مسئول تمام مرگ‌های اخیر دوستش فرض کرد و با حمله به او در تئاتر، این عصبانیت را به سمت او هدایت کرد. در حالی که تامی از این برخورد جان سالم به در برد، ابی بدون پشیمانی به او شلیک کرد تا انتقام دوستش را بگیرد.

گالری

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

این صفحه را به اشتراک بگذارید

از طریق پلتفرم های زیر این صفحه را با دوستانتان به اشتراک بگذارید.

Telegram
Facebook
X
Threads
WhatsApp
Email

حمایت

امیدوارم از سایت ما خوشت اومده باشه. از اونجایی که سعی کردیم محتوای سایت به صورت رایگان برای شما قرار داده بشه، ممنون میشم با دونیت و حمایت از طریق لینک زیر به ما کمک کنید که روز به روز پیشرفت کنیم.